خانه / قلمرو های فلسفه / فلسفه اخلاق / تأملی در تعریف “مرض” و “بیماری” در نگاه طبیبان قدیم

تأملی در تعریف “مرض” و “بیماری” در نگاه طبیبان قدیم

قدما در تعریف “مرض” نوشته اند: « المَرَضُ إظلام الطّبيعة و اضطرابها بعد صَفائها و اعتدالها.»[1] [“مرض” تیرگی طبیعت و اضطراب آنست بعد از آنکه دارای صفاء و اعتدال بود.] از انسان رفتارهای مختلفی سرمی زند. گاهی در صدور این رفتارها نقصان و اختلالی[2] می بینیم.
برای مثال یک انسان پس از دوران نوزدای می تواند بدود. اگر در این فعالیت او نقصان و اختلالی راه یابد، می گوییم او مریض است.
انسان می تواند ادراکات خود را حفظ کند، اگر او نتواند ادراکات خود را حفظ کند می گوییم بیمار است.[3]انسان می تواند غذا بخورد، اگر نتواند غذا بخورد می گوییم مریض است.
انسان می تواند درست و غلط را از هم تشخیص دهد، اگر او قادر بر انجام اینکار نباشد می گوییم مریض است.
انسان می تواند سخن بگوید، اگر او نتواند این کار را انجام دهد می گوییم مریض است.
انسان می تواند خود را چنان که هست بنمایاند، اگر او اینکار را نکند می گوییم مریض است، و…
بنابرین وقتی در کارهایی که انسان می تواند انجام دهد اختلال و نقصانی پدید آید، می گوییم فرد دچار “بیماری” و “مرض” شده است.
در برابر بیماری “صحت” قرار می گیرد. در تعریف صحت نوشته اند: «هیئة یکون بها بدن الانسان فی مزاجه و ترکیبه بحیث یصدر عنه الافعال سلیمةً.»[4] [صحت حالتی است که مزاج و ترکیب بدن انسان بدان متصف است. مبتنی بر این حالت افعال سالم از انسان صادر می شود.] معنی “نقصان” در کلمه “مرض” نهفته است. ابن اعرابی گوید: مرض در اصل به معنی نقصان است.گفته می شود: «بَدَنٌ‏ مَريضٌ» یعنی بدنی که قوّت آن ناقص است. «قَلْبٌ‏ مريضٌ‏» یعنی قلبی که دین آن ناقص است. مرض در ابدان سستی اعضاء است، و مرض در قلب سستی از حق است. گفته می شود: «مَرِضَ‏ فُلان، و مَرَض‏ مَرَضا، فهو مَرِضٌ‏ و مَرِيْضٌ‏ و مَارِضٌ‏». جمع آن “مَرْضَى‏” و “مِراضٌ‏” می باشد. “تمریض” به معنی “نیک بیمارداری کردن و متکفل درمان او شدن” (حُسْنُ القيامِ على‏ المريض) است. “تمارض” آنست که از خویشتن بیماری را نشان دهد در حالی که بیمار نباشد. مِمراض به کسی می گویند بسیار بیمار می گردد.[5]در تعریف دیگری از “مرض” آورده اند: «المرَض‏ هيئة غير طبيعيّة فى بدن الانسان، يَجِب عنها بالذّات آفة فى الفِعْل وُجوبا أوَّليّا.»[6] [مرض حالتی غیر طبیعی در بدن انسان است. از این حالت بالذات آفت در فعل ضروری می شود. این ضرورت و وجوب بدون واسطه حاصل می شود.] منظور از “هیأة”، “حالت آشکار” است. آن چیزی است که در بدن حادث می شود. بدن، خود، قابلیت آن حالت را دارد. بدن با حدوث این حالت موصوف به صفت خاصی می گردد.
منظور از “غير طبيعيّة” حالت غیر طبیعی است. با این قید حالت طبیعی که “صحت” نامیده می شود، خارج می گردد.
با عبارت “فى بدن الانسان”، بدن های غیر انسانی، مانند بدن حیوانات خارج می شود.
عبارت “يجب عنها بالذّات” یعنی: «بما هو فى ذاته» [به آنچه آن در خودش و ذاتش است. نه به آنچه آن شیء دیگری است.] بدین قید عرض خارج می شود، هرگاه مُجِب مرضی باشد.
عبارت “آفَة فى الفِعْل” یعنی در فعلی از افعال حیوانی یا طبیعی یا نفسانی.
عبارت “وجوباً أوَّليّاً” یعنی بدون واسطه. با این قید، “سبب” خارج می شود. سبب موجب ضرر فعل است به واسطه مرض (مانند تب که به واسطه مرض حادث می شود.). آن از چیزهایی است که اعراض آن (مانند درد) درشب بیشتر می شود، زیرا طبیعت تنها بدان اشتغال می یابد، و از هر چیزی (فارغ می شود.)[7]

پی نوشت ها:
[1] – كتاب الماء / ‏3،  1189
[2] – disorder: یک بیماری روحی یا جسمی که مانع از عملکرد صحیح بخشی از بدن شما می شود.
[3] – در کتاب حافظه ای که نوشته ام، انواع اختلالات و بیماری های حافظه را آورده ام.
[4] – القانون فی الطب (طبع بیروت) / 1، 106
[5] – كتاب الماء / ‏3، 1190
[6] – القانون فی الطب (طبع بیروت) / 1، 105
[7] – كتاب الماء / ‏3، 1190

 مسعود تلخابی

همچنین ببینید

ثنویت وجود و ماهیت

تحلیل پدیدارها، به “ماهیت” و “وجود”، بنیادی ترین تحلیلِ متافیزیک و فلسفه اولی است. شما …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *