خانه / قلمرو های فلسفه / تاریخ فلسفه / به بهانه خیامیّات

به بهانه خیامیّات

از خیام تاریخی (ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام) هیچ دفتر شعر مدّونی به ما نرسیده است و حتی معاصرانش در قرن ششم بی هیچ اشارتی به شاعر بودن خیام، از او صرفا با القابی مانند حکیم و منجم و حجت الحق یاد کرده اند. چنان که تذکره نویسی مانند نظامی عروضی علی رغم ادعای ملاقات با خیام از شعر و شاعری او هیچ ذکری به میان نیاورده است. نخستین اشاره به شعر خیام، پنجاه سال بعد از مرگ وی توسط عمادالدین کاتب صورت گرفته که طی آن، عمادالدین قطعه شعری آن هم به عربی! از خیام نقل کرده است. نود سال پس از خیام است که امام فخر رازی ِمتکلم و فقیه، اولین رباعی فارسی را از خیام در کتاب “التنبیه” خویش می آورد. پس از آن به تفاریق در کتاب های مرصاد العباد و تاریخ جهانگشا و تاریخ گزیده و…رباعیات معدودی از او نقل می شود و تا قرن نهم این رباعیات چندان روی به تزاید می نهد که واریز کردن همه آنها به حساب خیام یک محال عقلی می نماید.
با یک حساب سرانگشتی و فارغ از بحث های ملال آور نسخه شناختی می توان گفت؛ در تکوین خیامیّات (اندیشه خیامی) سهم خیام فرا تاریخی به مراتب بیشتر از خیام تاریخی و واقعی است. در این میان قالب رباعی به دلیل ساختار کوتاه و ساده اش، پذیرای افکار گستاخانه و ارتجالی سرایندگان بی نام و نشانی شده است که احتمالا ناب ترین آنها به نام خیام سکه خورده است. به قول طنزآمیز باستانی پاریزی؛ رباعی قالب خوبی نیست، زیرا رباعی های بد در تاریخ محو، و رباعی های خوب نیز به نام خیام مصادره شده اند! با این وصف از خیام تاریخی نهایتا بیشتر از هشتاد رباعی (آن هم نه به نقل از خود خیام) در دست نیست و در دیار شاعران کسی را با صد و شصت بیت شعر، شاعر نامیدن شدیدا جای تأمل دارد، ولی اندیشه خیامی به مثابه یک موتیف در قوالب مختلف شعری از همان فجر شعر و ادب فارسی تا به امروز منتشر است.
از پوچ انگاری های رودکی که جهان را فسانه و باد می دانست، و دعوت به شاد زیستن با سیه چشمان می کرد، و شهید بلخی که هیچ خردمندی را شادمان نمی دید، تا فردوسی حکیم که شاهنامه اش گور دسته جمعی شاهان است، می توان طنین اندیشه خیام فراتاریخی را شنید. چنان که می توان قصیده غرّای ایوان مدائن خاقانی را نیز به نوعی بسط همان افکار مینی مال خیامی دانست که پوچی و بی اعتباری دنیا را فراچشم می آورد. اندیشه ای که نهایتا در دستان هنرمند حافظ به اوج قوام هنری اش می رسد و در مطاوی غزلیات او پدیدار می گردد.
حتی با اندک تسامحی می توان رد این بن مایه های خیامی را در ادبیات صوفیانه نیز تشخیص داد؛ صوفی نیز مانند خیام ابن الوقت است، او نیز جز به معامله نقد با خدایش راضی نیست. عارف نیز از خنده می به طمع می افتاده و از پرتو آن راز نهانی می دانست. به گفته عبدالکریم سروش، صوفیان در مواجهه با خدا کاملا منش سکولاری داشته و می خواستند طعم حضور محبوب را در “این دنیا” و در زمان حال بچشند؛ آنها نیز با وعده فردای زاهد به نوعی مشکل داشتند. بی سبب نیست که بعضی از رباعیات مسلم الصدور عارفان از جمله عطار در مختارنامه، از رباعیات خیامی قابل تشخیص نیست. طبیعی است در سرزمینی که در کارگاه تاریخ آن، سیکل معیوب ساختن و شکستن وجه غالب بوده است، غنیمت شمردن “دم” توسط عارف و عامی و فیلسوف دهری یک ملتقای کاملا منطقی باشد. احتمالا اقتضای ساختار”جامعه کلنگی” و “جامعه کوتاه مدت”[1] و جغرافیای خشک و بی آب ایران که حاکمان مستبدش موکل آب فرات می شدند، چنان بوده است که نوعی از ترس و تسلیم و گریز به خلسه ی “زیستن در دم” را طلب می کرده است. جامعه ای که طبیعتی استبدادی دارد، و افق فردای آن حتی برای شاه و وزیر نیز معلوم نیست، ضایع کردن “این دم” جنون و شیدایی است.

پی نوشت:
[1] – اصطلاح “جامعه کلنگی و کوتاه مدت” از دکتر همایون کاتوزیان اخذ شده است.

مهدی نصیری

همچنین ببینید

به بهانه نقد «کبوتر طوق‌دار»‌ ۲

از آرمان تا واقعیت خانم باربارا تاکمن، مورخ و متفکر آمریکایی، می‌گوید:حاکمان در عرصه حکومت، …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *