خانه / علوم شناختی / چرا شفیعی نقد نمی شود؟

چرا شفیعی نقد نمی شود؟

ارسطو می گفت افلاطون را دوست دارم اما حقیقت را بیشتر. همو بود که دیدگاههای فکری و فلسفی استادش افلاطون را  به نقد و چالش کشید. چنین قولی از ارسطو بیانگر فرهنگی است که پویایی غرب را ضمانت کرد.  گو این که غرب گوهر نقد را در ساختار خود درونی و نهادینه کرده است و با همین گوهر انتقاد است که در دوره بیداری، در بنیان های خود بازنگری می کند.
نقد مدرن در معنای اخیر آن رهآورد مدرنیته و دوران روشنگری است. ریشه نقد جدید از فلسفه جدید،  خصوصا آثار فلسفی کانت و دکارت و اگوست کنت و دیگران آب می خورد و ابتنا بر معاییر عقلانیت مدرن دارد. این عقلانیتِ از آسمان بریده خودش خدای خودش است؛ بی رحم و بی ملاحظه؛ حتی خودش خودش را نقد می کند. هیچ اوتوریته ای اعم از پاپ و سلطان را به رسمیت نمی شناسد. هیچ کس در عالم نقد احساس امن عیش نمی کند و اساسا شالوده شکن و شالوده فکن است.  در دنیای نقد برای هیچ کس خط و برات ابدی وجود ندارد. نقد مدرن به کسی چک سفید امضا نداده. این که در دوره مدرنیت شخصیتی به علت گستره پژوهش ها و زحماتش ایمن از تنقید باشد؛ خود دلیل رشد نایافتگی و تصلب سنت در آن جامعه است و دود این نقد ناکردن در نهایت هم به چشم آن شخصیت مقدس می رود و هم پویندگی و تکامل را از آن جامعه می گیرد.
تفکر پدرسالارنه و مونولوگ حاکم بر مناسبات جامعه ایران،  همچنان پدرخواندگی و رابطه شبان و رمگی را بازتولید می کند. شخصیت های سیاسی و دینی و علمی همچنان اسطوره ای تر می شوند. ببنید که از رضاشاه و دکتر حسابی و سمیعی و. . . چه داستان ها و افسانه هایی پرداخته می شود. در این بین دانش آموخته های ادبی نیز در ساختن بت های ذهنی و عینی کم مقصر نبوده اند. از جمله شخصیت های برجسته ای که در جامعه ادبی ما قلم و نفسش در عین تأثیر فراوان کمتر نقد شده دکتر شفیعی کدکنی است. شخصیتی با کوهی از آثار که بسیار خوانده و پذیرفته گشته و کمتر نقد شده است؛ چرا که به ما  یاد داده اند خطا بر بزرگان گرفتن خطاست.  ما هنوز مانند غرب یاد نگرفته ایم که دنیای پیرامون را به مثابه “متن” ببینیم. هنوز اثر را از صاحب اثر تفکیک نمی توانیم کرد؛ به همین دلیل صاحب اثر هر روز اسطوره ای تر و دست نایافتنی تر می شود.
وقتی قصد پرداختن به شفیعی را داریم با شخصیت ذوابعاد و والامقامی مواجه می شویم که هر یک از سویه ها و لایه هایش بیش از آن که تن به تیغ نقد دهد تحت اثر شخصیت ویژه ایشان و نیز خلقیات ما ایرانیان بازیگوشانه می گریزد و مانند معشوقان ادب فارسی میل به پردگی نشان می دهد.  اهل ادب آداب شفیعی را به نیکی به جای می آورند و پر بی راه نیست اگر بگوییم؛ نسبت دانشجویان و دانش آموختگان ادبی و ایشان بیش از آن که رابطه استاد و دانشجویی باشد؛ رابطه مراد و مریدی است و این مسأله البته نه به سود آن بزرگوار است و نه گره از کار فروبسته جامعه فکری و ادبی ما باز می کند. نتیجه همان می شود که تناقضات آثار ایشان هم چنان دست نخورده باقی می ماند و نمط عالی ایشان حداقل در زمان حیات وی نقدناپذیر می شود. کمتر بوده اند منتقدان هوشمندی مانند رضا براهنی که با صراحت،  قلم نقد را به گردش آورند. براهنی در مصاحبه با نشریه مهرنامه در مورد شفیعی می گوید: شفیعی کارهای زیادی برای ادبیات کرده که بعضی از آن کارها به سود ادبیات و بعضی به ضرر ادبیات تمام شده. حالا اگر دانش آموخته ادبی به سویه تاریک کار ایشان بپردازد گردی بر دامن کبریای ایشان نخواهد نشست؛ چرا که اقتضای نقد و نقادی این است.

مهدی نصیری

همچنین ببینید

ثنویت وجود و ماهیت

تحلیل پدیدارها، به “ماهیت” و “وجود”، بنیادی ترین تحلیلِ متافیزیک و فلسفه اولی است. شما …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *